جدول جو
جدول جو

معنی اما ج - جستجوی لغت در جدول جو

اما ج
ازما
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اماج
تصویر اماج
آشی که در آن گلوله های کوچک خمیر می ریزند، گلوله های کوچک خمیر که در آشی به همین نام می ریزند
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
نوعی از آش آرد است. (برهان قاطع). آشی است که از آرد سازند و اوماج نیز گویند. (مؤید الفضلاء) (از شرفنامۀ منیری) (از فرهنگ سروری) .نام آشی آردینه. (فرهنگ سروری). گلوله های خمیر خرد به اندازۀ ماش که در آش کنند و این آش را آش اماج گویند. آردهاله. سخینه. (بحر الجواهر). اوماج: آرد آن (دیمه) سفیدتر و باقوت تر باشد و لایق رشته و اماج باشد. (فلاحت نامه). و رجوع به اوماج شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
تودۀ خاکی که نشانۀ تیربر آن نهند. آماج.
لغت نامه دهخدا
نوعی حلوا از جنس حلوا جوزی که آنرا بصورت قرصهای پهن و نازک (ببزرگی نان شیرمال ونازکتر از آن) سازند و روی آن کنجد یا شاهدانه پاشند
فرهنگ لغت هوشیار
طرف ما، منطقه ی ما، از ناحیه ی ما
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی حلوا که با آرد برنج شکر، تخم مرغ و روغن تهیه شود، نوعی.، نوعی آش که ماده ی اصلی آن آرد گندم است
فرهنگ گویش مازندرانی